محمد معینمحمد معین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات لوبیا و خواهرش

اولین برف

سلام ترگلکم ورگلکم  نازنینم گل پسرکم اینروزا شیطنتات روز افزون شده شیرینکاریات صد چندان شده جمعه11بهمن  گفته بودم که می خوایم بریم آبادان  همه آماده حرکت بودیم ولی همش نه میومد توی رفتنمون این شد که آبادان رفتن کنسل شد ولی مامانی موفق شد بعد از دو هفته بلاخره حوله حمام گل پسری رو بدوزم اینم عکسش   ایشاله مبارکت باشه  قندکم و جمعه 18بهمن راهی خرم آباد شدیم تا شاید بتونیم یه کوچولو برف بازی کنیم ما که اینجا از نعمت برف بازی بی بهره ایم  .با خودمون گفتیم اینجا که برف نمیاد پس ما بریم دنبال برف خخخخخخخخخخ جریان اینطوری شد که صبح جمعه بعداز خوردن صبحانه هم...
28 بهمن 1392

مرواریدای خوشجل

  عزیزم بعد از یه هفته بد خلقی و بی اشتهایی و اسهالت 7بهمن دهمین دندونت از بالا سمت چپ جونه زد اما نیش سمت چپ پایینی هنوز متورمه کاش زودتر بیرون بیاد این دفعه بیشتر از دفعه های قبل اذیت شدی الهی دورت بگردم بعد از انجام آزمایشت اسهال گرفتی گفتم یکی دو روزه خوب میشی ولی یه هفته طول کشید ولی هر روز که می گذشت اسهالت بهتر میشد ویه پوشک کمتر از روز قبل مصرف می کردی واسه همین نرفتیم دکتر گفتم بازم صبر کنیم اگه خوب نشدی بریم دکتر آخه دکتر قنبرزاده نبود  منم می خواستم فقط پیش خودش ببرمت   امروز ناهار آش درست کردم خیلی  دوست داشتی و خوب خوردی نوش جانتامروز فقط سه بار پوشکت رو کثیف کردی و شکر...
18 بهمن 1392

گردش در روستا

    روز جمعه قرار بود بریم آبادان ولی بدلایلی نشد حدودای ظهر بود که تصمیم گرفتیم بریم روستا سردشت سریع وسایل رو جمع کردیم وانیس جون و یگانه جون (دختر خاله ها) رو هم با خودمون بردیم  خاله جون خیاطی داشت واسه همین نیومد سر راه چلو کباب گرفتیم و راهی شدیم اول قرار شد بریم دریاچه بعد جاده میانه و بعد روستای چمبره ولی دیر راه افتادیم واسه همین رفتن به دریاچه به روز دیگه ای موکول شد رفتیم جاده میانه خیلی قشنگ بود و هوا عالی کنار چشمه ء بُق بُقو نشستیم و ناهار خوردیم فوشول مامان اصلا آروم و قرار نداشت مثل یه پرنده که از قفس پریده باشه این طرف و اونطرف میرفت   هر کاری کردم یکم غذا بخوره فایده نداشت زبل خان ...
10 بهمن 1392

چشم بد ازت بدور باشه

 چشم بد از تو دور بشه الهی مامان چی بگم از چشم بد  این روزا یه جورایی در گیر این مسئله شدیم  الان سومین باره که ماشین مون ایراد پیدا می کنه  بار اول که هفته پیش یه جوون موتوری عشقش کشید و بدون دلیل زد به ماشین که جلوی خونه پارک بود آیینه ماشین رو شکست و فرار کرد چند روز بعد هم سوراخ شدن رادیات و اگزوز و.... طفلی همسری همین که یه قسمتش رو تعمیر میکرد یه جای دیگه ماشین خراب میشد حالا نه اینکه ماشینمون زوار در رفته باشه نه ، یا همسری ادم بی خیالی باشه نه همیشه به ماشین میرسه نمیزاره کار به تعمیرگاه برسه من که میگم کار، کار چشم بده به قول قَدیمیُون بِگُووِن ضَرَر به جونت نَزَنه یعنی...
6 بهمن 1392

15ماهگی قند عسل

وااااااااااااااااااااای حرصم در اومد هرچی نوشتم پرید ...............اکشال نداره دوباره می نویسم اینروزا برای سرگرم کردن فینگیل مامان دخملی تدبیر کرد و فینگیلی رومیبره بالا پشت بام  هم فضا بزرگه و هم ما کمتر فینگیلی رو بکن نکن یا امر و نهی میکنیم  دیروز زود ناهار رو درست کردم و مهسا جون غذاش رو خورد رفت مدرسه من موندم و شیطنت های فینگیلی منم بهمراه فینگیلی راهی پشت بام شدم خیلی خوش گذشت کلی اونجا توپ بازی وموتور سواری کرد همین که صدای نیایش سادات رو از تو کوچه شنید با زبون خودش ازم خواست ببرمش تو کوچه همین ک رفتیم تو کوچه دیدیم مامان بزرگ ( مامان گلم )نمازش رو خونده و داره از مسجد برمی گرده اومد مع...
6 بهمن 1392

میلاد مبارک

آیه آیه همه جا عطر جنان می آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید   جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می آید   مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه با نفس هاي الهي تو جان می آید   بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است ریگ هم در کف دستت به زبان می آید   هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد   با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين از سماوات خدا برگ امان مي آيد   نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد   عرش معراج سماو...
5 بهمن 1392
1